|
چهار شنبه 1 آذر 1391برچسب:, :: 20:52 :: نويسنده : حسین
چهار شنبه 1 آذر 1391برچسب:, :: 20:34 :: نويسنده : حسین
آنگاه كه غرور كسي را له مي كني .... ، آنگاه كه كاخ آرزوهاي كسي را ويران مي كني.... آنگاه كه شمع اميد كسي را خاموش مي كني آنگاه كه بنده اي را ناديده مي انگاري ...... آنگاه كه حتي گوشت را مي بندي تا صداي خرد شدن غرورش را نشنوي...آنگاه كه خدا را مي بيني و بنده خدا را ناديده مي گيري..... مي خواهم بدانم،دستانت را بسوي كدام آسمان دراز مي كني تا براي خوشبختي خودت دعا كني؟
دو شنبه 29 آبان 1391برچسب:, :: 18:31 :: نويسنده : حسین
بیا عشقمون رو محکم به هم گره بزنیم و آرزو کنیم این گره هیچ وقت باز نشه حتی با دندون روزگار
شنبه 27 آبان 1391برچسب:, :: 20:46 :: نويسنده : حسین
میره و سنگ میشه و میره قاطی سنگها ، اما اونجا هم عاشق سنگ میشه
پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:, :: 1:54 :: نويسنده : حسین
![]() شمع دانی که دم مرگ به پروانه چه گفت
گفت ای عاشق بیچاره فراموش شوی
سوخت پروانه ولی خوب جوابش را داد
گفت طولی نکشد تو نیز خاموش شوی
پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:, :: 1:43 :: نويسنده : حسین
وقتي تو نيستي دلم مي گيره انگار اصلا دنيا وجود نداره دلم مي خواست الان بودي هميشه بودي اينجا کنارم تا هميشه زندگي من باش تا ابد هميشه جاويد قلب من مال توست تا خون در رگهايم جاريست قسم مي خورم هميشه همه جا عاشق بي نشانت مي مانم تا وقتي دنيا هست تا وقتي دنيا نيست
پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:, :: 1:33 :: نويسنده : حسین
خواب ناز بودم شبی.... دیدیم کسی در میزند.... در را گشودم روی او ...دیدم غم است در می زند... ای دوستان بی وفا...از غم بیاموزید وفا..غم با آن همه بیگانگی..... هر شب به من سر می زند ![]() |