|
دو شنبه 29 آبان 1391برچسب:, :: 18:38 :: نويسنده : حسین
احساساتت رو روم بنویس .عصبانیتهات رو روم خط خطی کن . اشکاتو باهام پاک کن.حتی اگه سردت شد بسوزونم تا گرم بشی .فقط دورم ننداز
وقتی که دیگر نبود به بودنش نیازمند شدم وقتی که دیگر رفت به انتظار امدنش نشستم وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد من او را دوست داشتم وقتی او تمام شد من تازه اغاز شدم وچه سخت است متولد شدن مثل تنها زندگی کردن مثل تنها مردن
جائی بنویس : هیچ کس ۲ بار زندگی نمی کند روزی ۲ بار به این نوشته نگاه کن
خنده ات رو به همه بده، ولی لبخندت را به یه نفر، عشقت را به همه بده،ولی وجودت را به یه نفر، بذار همه عاشقت باشن، ولی خودت عاشق یه نفر باش
من آموخته ام به خود گوش فرا دهم و صدایی بشنوم که با من میگوید این لحظه مرا چه هدیه میدهد نیاموخته ام گوش فرا دادن صدایی را که با من در سخن است و بی وقفه میپرسد من بدین لحظه چه هدیه خواهم داد
نیاز و تو خودم کشتم که هرگز تا نشه پشتم زدم بر چهره ام سیلی که هرگز وا نشه مشتم من آن خنجر به پهلویم که دردم را نمی گویم به زیر ضربه های غم نیافتد خم به ابرویم مرا اینگونه گر خواهی دلت را آشیانم کن من آن نشکستنی هستم بیا و امتحانم کن
عشق یعنی خاطرات بی غبار دفتری از شعر و از عطر بهار عشق یعنی یک تمنا یک نیاز زمزمه از عاشقی با سوز و ساز عشق یعنی چشم خیس مست او زیرباران دست تو در دست او عشق یعنی ملتهب از یک نگاه غرق درگلبوسه تا وقت پگاه
ای کاش تنها یکنفر هم در این دنیا مرا یاری کند ای کاش می توانستم با کسی درد دل کنم تا بگویم که . من دیگر خسته تر از آنم که زندگی کنم تا بداند غم شبها یم را…. تا بفهمد درد تن خسته و بیمارم را……… قانون دنیا تنهایی من است………….. و تنهایی من قانون عشق است…. و عشق ارمغان دلدادگیست…….. و این سرنوشت سادگیست………..
راه رسیدن به مو فقیت پر از مشکلات است که باید با به کار گیری همه توان خویش در جهت رفع آنها برآیید و بدانید که هیچ کاری بی رنج و مشقت به سرانجام نرسیده و نخواهد رسید.
کسی که همه راهها را می جوید، همه را از دست می دهد انسان باید به خواسته درونی خود گوش فرا دهد و دل به هدفی مشخص بسپارد و دنبال کارهای متفاوت نباشدو تمام نیروی روانی و بدنی خود را صرف یک کار بخصوص با توجه به علایق ،امکانات و قابلیتهایش بنماید بیراهه هم برای خودش راهیست ! وقتی من را به تو برساند .. و حوصله چه زود بیطاقت میشود در ادامه راهی که
به تو ختم نمیشود ..
وقتی که کلمات، تو را میخوانند و تو در بودنم جاری نمیشوی…دوباره عشق در میان لبانم بیصدا مینشیند تا صدایش کنی..
به من گفت همه رو ول کن … باید دور همه رو خط بکشی ولی خودش جلوی آینه دور چشمشو خط کشید و رفت سر قرار..
اگر “او” برای “تو” ساخته شده! “من” برای “تو” ویران شدهام … !!! حوّایت میشدم اگر سیبِ سرخی داشتی حیف «آدم» نیستی!!! از درد های کوچک است که آدم می نالد وقتی ضربه سهمگین باشد ، لال می شوی.. چطور می توان به تاول های پا گفت : که تمام مسیر طی شده ،اشتباه بوده . . .! چه ازدحامی به پا کرده ای در من،همین تو یک نفر ! تنها نرو ! این راه رفتن نیست .. دنیای تو چیزی به جز من نیست تو از خودت چیزی نمیدونی تنها نرو ! تنها نمیتونی ..من حال این روزاتو میدونم . چیزی نگو ! چشماتو میخونم .. سلامتی رفیقی که اسم ما گوشه موبایلش خاک میخوره! جز یاد تو در خاطر من نیست عزیزم / مانند تو عشق با صفا کیست عزیزم بی یاد تو زندگی مرا نیست عزیزم / در عشق بود نمره ی تو بیست عزیزم… باید فراموشت کنم، چندیست تمرین میکنم، من میتوانم میشود، آرام تلقین میکنم. کم کم ز یادم میبری، کم کم زیادم میروی، این روزگار و رسم اوست این جمله را با تلخیش صد بار تمرین میکنم ! یه سلام عاشقونه با یه بغض بی بهونه / مینویسم تا بدونی یاد تو تو دل میمونه ! یه کفش همه وجودشو فدای کسی میکنه که پا تو دلش میذاره کفشتم رفیق !
میشود در آسمان زندگی یک سبد از غنچه های یاس داشت یا که در سوز و گداز شمع عشق مثل پروانه کمی احساس داشت… خدایا هرکس به یادم هست به یادش باش اگر کنارم نیست، کنارش باش اگر تنهاست پناهش باش و اگر غم دارد غمخوارش باش… اشک از دوریست سکوت از تنهایی لبخند از مهربانی پیام دادن از دلتنگی غم از چشم قشنگت دور باشد دلت غرق امید و نور باشد نبینی روز بد ای بهتر از جان الهی دشمنت رنجور باشد شریکم با تو در این درد، منم مثل تو غم دارم / منم محتاج لبخندم منم دستاتو کم دارم از این بازی طولانی، منم مثل تو دلگیرم / منم با عشق درگیرم منم بی عشق میمیرم…
در عمق آرزوی من است که در وجودت خانه ای داشته باشم، حتی به مساحت یک یاد… نقش کردم رخ زیبای تو بر خانه ی دل / خانه ویران شد و آن نقش به دیوار بماند… صندوقچه ای بهر دلت خواهم بود / دریا شوی، تو ساحلت خواهم بود ای یار تو که قایق عشقم باشی / من هم ملوان زبلت خواهم بود.
رفیق خوب پزشک زندگیست تا آخر عمر مریضتم رفیق! <= نوک فلش رو به قبله کن متاسفم، دیگه امیدی نیست، افتادی تو معدن دلم حتی تموم تیم های نجات هم که بیان عمرا نمی تونن بیارنت بیرون! قشنگ ترین غزلم را برای شب شعر چشمت نگه داشته ام پس تو هم زیباترین لبخندت را برای لحظه دیدار نگه دار … دوستت دارم بوی گیسوی تو را نیمه شب آورد نسیم تازه شد در دل من یاد رفیقان قدیم…
بیا عشقمون رو محکم به هم گره بزنیم و آرزو کنیم این گره هیچ وقت باز نشه حتی با دندون روزگار!
دو شنبه 29 آبان 1391برچسب:, :: 18:31 :: نويسنده : حسین
بیا عشقمون رو محکم به هم گره بزنیم و آرزو کنیم این گره هیچ وقت باز نشه حتی با دندون روزگار
شنبه 27 آبان 1391برچسب:, :: 20:59 :: نويسنده : حسین
شمع اگر سوخت و به پروانه وفادار نبود من برآنم که بسوزم به کنارت ، ای دوست
یه روز دل تصمیم میگیره سنگ بشه تا دیگه عاشق نشه ، میره و سنگ میشه و میره قاطی سنگها ، اما اونجا هم عاشق سنگ میشه
رسم زندگی این است روزی کسی را دوست داری و روز بعد تنهایی به همین سادگی او رفته است و همه چیز تمام شده مثل یک مهمانی که به آخر می رسد و تو به حال خود رها می شوی چرا غمگینی ؟ این رسم زندگیست پس تنها آوازبخوان
اگر شبی فانوس نفسهای من خاموش شد ، اگر به حجله آشنایی ، برخوردی وعده ای به تو گفتند ، کبوترت در حسرت پرکشیدن پر پر زد ! تو حرفشان راباورنکن ! تمام این سالها کنارمن بودی ! کنار دلتنگی دفاترم ! درگلدان چینی دوست داشتن همیشه گـــفتن نیست گاه سکوت است و گاه نگــــــاه … غـــــریبه ! این درد مشترک من و توست که گاهی نمی توانیم در چشمهای یکد یگــرنگــــاه کنیم آنجه را که دوست داری بدست آور وگرنه مجبور میشوی آنجه را که دوست نداری تحمل کنی . همیشه باور داشته باش که خدا تو را فراموش نمی کند حتی اگر تو او را فراموش کرده باشی
نگاهت را به کسی دوز که قلبش برای تو بتپه چشمانت را با نگاه کسی اشنا کن که زندگی را درک کرده باشه سرت را روی شانه های کسی بگذار که از صدای تپشهای قلبت تو را بشناسه آرامش نگاهت رو به قلبی پیوند بزن که بی ریاترین باشه لبخندت را نثار کسی کن که دل به زمین نداده باشه رویایت رو با چهره ی کسی تصویر کن که زیبایی را احساس کرده باشه چشم به راه کسی باش که تو را انتظار کشیده باشه اما عاشق کسی باش که تک تک سلولهای بدنش تقدس عشق را درک کند
میشه مثل یه قطره اشک بعضیا رو از چشمت بندازی …. ولی هیچ وقت نمی تونی جلوی اشکی رو بگیری که با رفتن بازیا از چشمت جاری میشه
خسته شدم می خواهم در آغوش گرمت آرام گیرم.خسته شدم بس که از سرما لرزیدم… بس که این کوره راه ترس آور زندگی را هراسان پیمودم زخم پاهایم به من میخندد… خسته شدم بس که تنها دویدم… اشک گونه هایم را پاک کن و بر پیشانیم بوسه بزن… می خواهم با تو گریه کنم … خسته شدم بس که… تنها گریه کردم… می خواهم دستهایم را به گردنت بیاویزم و شانه هایت را ببوسم…خسته شدم بس که تنها ایستادم
عشق با حسرت دیدار تو بودن زیباست
یک نفر ….. یک جایی….. تمام رویاهاش لبخند توست و زمانی که به تو فکر میکنه احساس میکنه که زندگی واقعا با ارزشه پس هرگاه احساس تنهایی کردی این حقیقت رو به خاطر داشته باش یک نفر ….. یک جایی….. در حال فکر کردن به توست
باز هم غم عشق و ناله جدایی در من فغان کردنمی دانم آیا آب عشقی پیدا خواهد شدکه این آتش را در من خاموش کندگر این آب پیدا نشد این آتش در من چه خواهد کردمرا خواهد سوزاندولی من از خدا می خواهم که این آتش آتش عشق تو باشدخدایا! ما اگر بد کنیم،تو را بنده های خوب بسیار است، تو اگر مدارا نکنی ما را خدای دیگر کجاست ؟
خوشبختی بر سه ستون استوار است: فراموش کردن غم های گذشته، فراموش نکردن عبرت های گذشته، غنیمت شمردن حال و امیدوار بودن به آینده
لازمه ی خوشبختی جذب کردن چیزهای تازه نیست، بلکه حذف کردن افکار کهنه است، افکاری که به هیچ دردی نمی خورند.
شنبه 27 آبان 1391برچسب:, :: 20:46 :: نويسنده : حسین
میره و سنگ میشه و میره قاطی سنگها ، اما اونجا هم عاشق سنگ میشه
پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:, :: 1:52 :: نويسنده : حسین
یه روز یه دختره داشته بافتنی میبافته هر چند ثانیه یه صدایی میداده علتشو ازش میپرسند میگه مامانم گفته یکی از زیر یکی از رو یکی هم ول کن
پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:, :: 1:54 :: نويسنده : حسین
![]() شمع دانی که دم مرگ به پروانه چه گفت
گفت ای عاشق بیچاره فراموش شوی
سوخت پروانه ولی خوب جوابش را داد
گفت طولی نکشد تو نیز خاموش شوی
پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:, :: 1:43 :: نويسنده : حسین
وقتي تو نيستي دلم مي گيره انگار اصلا دنيا وجود نداره دلم مي خواست الان بودي هميشه بودي اينجا کنارم تا هميشه زندگي من باش تا ابد هميشه جاويد قلب من مال توست تا خون در رگهايم جاريست قسم مي خورم هميشه همه جا عاشق بي نشانت مي مانم تا وقتي دنيا هست تا وقتي دنيا نيست
پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:, :: 1:33 :: نويسنده : حسین
خواب ناز بودم شبی.... دیدیم کسی در میزند.... در را گشودم روی او ...دیدم غم است در می زند... ای دوستان بی وفا...از غم بیاموزید وفا..غم با آن همه بیگانگی..... هر شب به من سر می زند
پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:, :: 1:21 :: نويسنده : حسین
یه دوست خوب برای همیشه.
سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:, :: 22:9 :: نويسنده : حسین
رودها در جا علف ها در سبز شدن معنی پیدا می کنند
کبه تو می اندیشم ای سراپا همه خوبی تک و تنها به تو می اندیشم همه وقت، همه جا من به هر حال که باشم به تو می اندیشم تو بدان این را، تنها تو بدان تو بیا، تو بمان با من، تنها توبمان
سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:, :: 21:33 :: نويسنده : حسین
رودها در جاری شدن
و علف ها در سبز شدن معنی پیدا م با عشق، فقط با عشق
پس بار خدایا بر من رحم کن بر من که می دانم ناتوانم رحم کن باشد که خانه ای نداشته باشم باشد که لباس فاخری بر تن نداشته باشم اما نباشد، هرگز نباشد که در قلبم عشق نباشد، هرگز نباشد
یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:, :: 19:5 :: نويسنده : حسین
بعد از بـــاران نگاهم آفتـــابی شو ..! رنگـــین کمان “بــودنت” را…. دوســـت دارم…!!
یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:, :: 18:51 :: نويسنده : حسین
اشتباه من این بود هرجا رنجیدم خندیدم... فک کردن درد ندارد...محکمتر زدند
جمعه 19 آبان 1391برچسب:, :: 19:51 :: نويسنده : حسین
جمعه 19 آبان 1391برچسب:, :: 19:43 :: نويسنده : حسین
غضنفر به باباش میگه:بابا چرا فقط برای ما جک میسازن؟ باباش میگه: یه قابلمه بیار تا بهت بگم . بعد باباهه میزنه ته قابلمه تق تق تق……..غضنفر میگه: کیه؟ باباش میگه:فهمیدی چرا؟ حالا این قابلمه رو بگیر تا من برم در و بازکنم!
جمعه 19 آبان 1391برچسب:, :: 19:27 :: نويسنده : حسین
غضنفر خرش مریض میشه میبرتش دامپزشکی ، به دکتره میگه نمیشه داروهاشو تو دفترچه خودم بنویسی ؟
جمعه 19 آبان 1391برچسب:, :: 19:4 :: نويسنده : حسین
یادمان باشد از امروز خطایی نکنیم ، گر که در خویش شکستیم صدایی نکنیم . پرپروانه شکستن هنر انسان نیست ، گر شکستیم ز غفلت من و مایی نکنیم . یادمان باشد اگر شاه گلی را چیدیم ، وقت پرپر شدنش سازو نوایی نکنیم . یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند، طلب عشق ز هر بی سروپایی نکنیم
جمعه 19 آبان 1391برچسب:, :: 18:44 :: نويسنده : حسین
حکومت نظامی میشه به غضنفر میگن از ساعت 9 به بعدهرکس رودیدین با تیر بزنید . ساعت 7 غضنفر یه نفرو با تیرمیزنه میگن چرا اینو کشتی ؟ میگه آدرسی که این داشت تا ساعت 10هم پیدا نمیکرد
جمعه 19 آبان 1391برچسب:, :: 18:30 :: نويسنده : حسین
مامانه داشته واسه بچه اش لالائی میخونده بعد از ۱۵ دقیقه بچه میگه خوب دیگه مامان خفه شو میخوام بخوابم
جمعه 19 آبان 1391برچسب:, :: 2:7 :: نويسنده : حسین
من نه عاشق هستم و نه محتاج نگاهی که
بلغزد بر من من خودم هستم و تنهایی و یک
حس غریب که به 100 عشق و هوس می ارزد
جمعه 19 آبان 1391برچسب:, :: 1:48 :: نويسنده : حسین
یه پروانه را با دستات می گیری. بدش می خوای ببینی
زنده هست؟ انگشتاتو باز کنی .......... فرار میکنه. محکم
بگیری............... می میره.دوست داشتن هم یه چیزی
مثل پروانه هست ميشه پروانه بود و روي هر گلي نشست
امابهتره مهربان بود و توي هردلي نشست
جمعه 19 آبان 1391برچسب:, :: 1:58 :: نويسنده : حسین
من بودم وتو و یک عالمه حرف..…و ترازویی که سهم تو را از شعرهایم نشان می داد کاش بودی ومی فهمیدی وقت دلتنگی یک آه چقدر وزن دارد…
![]()
پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:, :: 17:17 :: نويسنده : حسین
زندگی دفتری از خاطرهاست ... یک نفر در دل شب ، یک نفر در دل خاک ... یک نفر همدم خوشبختی هاست ، یک نفر همسفر سختی هاست ، چشم تا باز کنیم عمرمان می گذرد... ما همه همسفریم
پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:, :: 16:49 :: نويسنده : حسین
تـــــو فـقطــ بـا مـــــن بـاش . . . مـــن قــول ميـــدهم بــا خـــودم هــم قطــع رابطـــه کنـــم !!!
![]() |